برای تبیین درهم تنیدگی عناصر حیات بشری و
تأثیر و تأثر متقابل آنها بر یکدیگر و همچنین تبیین ضرورت نگاه کلان به مسائل
گوناگون بشری یک مثال ساده و قابل فهم ارائه و تشریح میگردد. مسئله کاهش نرخ رشد
جمعیت و کاهش فرزندآوری یکی از مسائل فرهنگی و اجتماعی است که اکنون در سطح جامعه
مورد بحث است. کاهش نرخ رشد جمعیت و کاهش فرزندآوری یکی از موضوعات مورد بحث
اندیشمندان علوماجتماعی و دغدغه بسیاری از اهل فرهنگ و اندیشه است. تبیین دقیق
این مسئله نشان خواهد داد که این مسئله ظاهراً فرهنگی و اجتماعی با عناصر دیگر
حیات بشری همچون علم و تکنولوژی نیز ارتباط وثیق دارد و فهم این مسئله و ارائه راه
حل برای آن نیازمند توجه کلان به حیات بشری و وجوه و ابعاد مختلف آن است.
کاهش فرزندآوری به مسائلی همچون افزایش سن
ازدواج، کاهش اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده، رفاه و آسایش طلبیزوجین، تمایل زنان
به افزایش جایگاه اجتماعی به جای جایگاه خانوادگی، تمایل به هزینه زمانی و مالی
بیشتر برای تربیت فرزندان، عدم احترام به سالمندان و والدین، افزایش هزینه
نگهداری و تربیت فرزندان، اشتغال زنان در بیرون از منزل، آپارتمان نشینی، کاهش
توانایی جسمانی زنان برای بارداری و تولد فرزند، افزایش روشهای پیشگیری از بارداری
و موارد ریز و درشت دیگر اشاره کرد که هر مورد نیز خود متشکل از مجموعهای از
عوامل است.
دقت و تأمل در موارد مذکور نشان میدهد که این عوامل گرچه ظاهر فرهنگی دارند اما ماهیت تمدنی و تکنولوژیک نیز دارند. میتوان همه موارد مذکور را در قالب یک شبکه بسیار پیچیده از عناصر مختلف ترسیم و نسبت آنها را با علم و تکنولوژی مدرن تبیین کرد اما این امر سبب اطناب کلام میگردد لذا تنها به چند مورد بسنده میشود.
یکی از موارد مؤثر در کاهش فرزندآوری، افزایش
سن ازدواج بهویژه در میآن دختران است. این امر سبب میشود که دوره زمانی مناسب
برای فرزندآوری زنان کاهش یابد لذا به صورت طبیعی کاهش تعداد فرزندان خانواده را
به دنبال دارد. افزایش سن ازدواج دختران خود به عوامل متعددی بستگی دارد که برخی
عبارتند از تحصیل زنان و مدرکگرایی، تأخیر در بلوغ اجتماعی و رفتاری دختران، افزایش
روابط عاطفی دختر و پسر در قالب دوستی، ایدهآلگرایی دختران در انتخاب همسر،
وابستگی شدید به خانواده پدری و غیره.
تحصیل علوم در قالب دانشگاه و مدرکگرایی بهویژه
در میآن زنان بیشک پدیدهای کاملاً مدرن است و نمیتوان هیچ ردپایی از این نوع
ساختار علمی و آموزشی در هیچ کجای سنت یافت. مدرکگرایی ریشه در ساختارهای اجتماعی
و آموزشی دارد یعنی از یک سو جامعه طالب مدرک است و از سوی دیگر نظام آموزشی نیز
مروج این مدرکگرایی است. و هر دوی این ساختارهای اجتماعی و آموزشی ریشه در کمیّتگرایی
تمدن غرب دارند. کمیّتگرایی نیز مشخصه علم و تکنولوژی مدرن است لذا بسط علم و
تکنولوژی مدرن سبب بسط کمیّتگرایی شده و کمیّتگرایی نیز ساختارهای اجتماعی و
آموزشی را جهت میدهد. در نظام آموزشی مدرن حتی در حوزههای علمیه نیز ملاک، کمیّت
و نمره و مدرک است. دیگر کسی سراغ کیفیات نمیرود و اگر هم برود بیشک ذیل کمیّت
تعریف میشود. بنابراین میتوان گفت کاهش فرزندآوری، افزایش سن ازدواج، مدرکگرایی،
نظام آموزشی مدرن و علم و تکنولوژی مدرن عواملی درهمتنیدهاند که نمیتوان منکر تأثیر
و تأثر آنها بر هم شد.
تأخیر در بلوغ رفتاری و اجتماعی دختران یکی از عوامل مهم تأخیر در ازدواج آنان است. در نظام سنتی، یک دختر در سن ده سالگی آماده ازدوج میشد و نهایتا سن مناسب ازدواج بیست سال بود و پس از گذشت این سن دیگر وضعیت مطلوب ازدواج برای دختران فراهم نمیشد اما در دوره مدرن سن بیست سالگی آغاز دوره مناسب ازدواج دختران است! در دوره مدرن یک دختر ده ساله یک کودک تلقی میشود در حالی که در گذشته یک دختر ده ساله یک زن کامل به حساب میآمده است. این تغییر و تأخیر سن ازدواج به دلیل تغییر شرایط زندگی و پیچیدهتر شدن آن رخ دادهاست. در زندگی سنتی به دلیل کمبود پیچیدگیهای زندگی یک دختر ده پانزده ساله به راحتی توانایی اداره یک خانواده را دارا میگشت اما در دوره مدرن، پیچیدگیهای زندگی سبب شده که بلوغ رفتاری و اجتماعی افراد دیرتر به وقوع بپیوندد. حب بیش از حد والدین به فرزندان و ایجاد امکانات فراوان برایتربیت آنها نیز سبب میشود که وابستگی فرزند به خانواده و همچنین خانواده به فرزند بیشتر شده و امکان استقلال کمتر شود. البته به این موارد باید ضعیفتر شدن وضعیت جسمانی دختران بهواسطه کیفیت مواد غذایی مدرن را نیز اضافه کرد که هم در تأخیر بلوغ جسمانی مؤثر است و هم بلوغ رفتاری. بدون شک همه این موارد یعنی افزایش پیچیدگیهای زندگی، افزایش امکانات رفاهی وتربیتی مدرن، کاهش کیفیت مواد غذایی و موارد مشابه با علم و تکنولوژی مدرن ارتباط تنگاتنگ دارند.
افزایش روابط دختر و پسر پیش از ازدواج و تخلیه هیجانات عاطفی در بستر این روابط یکی از عوامل کاهش تمایل برای ازدواج است. در نظام سنتی روابط دختر و پسر هیچگاه به سهولت و با کثرت امروز نبودهاست همین بستر مهیاشده برای این روابط چه در نظام دانشگاهی و چه در بستر فضای مجازی و حقیقی محصول مدرنیته و پیشرفت تکنولوژی است. علم و تکنولوژی مدرن سبب شده که بستر چنین امری فراهم شود و بدون شک در فقدان علم تکنولوژی مدرن این روابط به صورت طبیعی و حتی بدون توصیههای اخلاقی کاهش مییابد. لذا در اینجا نیز ردپای علم و تکنولوژی مدرن به صورت محسوس مشاهده میشود.
ایدهآلگرایی دختران در انتخاب همسر یکی از دلایل بالارفتن سن ازواج است. ایدهآلگرایی بشر در دوره مدرن ابتدائاً ریشه در سکولاریسم و اومانیسم دارد که حتی در جوامع اسلامی نیز نفوذ کردهاست. یکی از دلایل ملموستر این ایدهآلگرایی دختران در ازدواج حضور بیش ازاندازه دختران در عرصه اجتماع و روابط آنان با مردان است که این روابط سبب میشود که دختر با مشاهده مردان گوناگون خوبیهمه مردان را یکجا در همسر آینده خود بخواهد. گسترش روابط اجتماعی گستره فرضی انتخاب دختران را افزایش داده و همین امر سبب ایدهآلگرایی آنان شدهاست. البته گسترش روابط اجتماعی هم درباره مردان و هم در مسائل پس از ازدواج نیز تأثیر مخرب خود را دارد که محل بحث نیست. این گسترش روابط اجتماعی بهویژه در بین زنان بدون شک امری مدرن است که اقتضای طبیعی نظامهای سنتی، چه دینی و چه غیر دینی، آن را طرد میکردهاست. لذا این امر را نیز باید علم و تکنولوژی مدرن که انتشار بشر در جامعه را به همراه داشته و آن را تسهیل نموده است مرتبط دانست و درهم تنیدگی این عوامل را درک کرد.
عدم احترام به والدین و سالمندان یکی از عوامل کاهش فرزندآوری است. زوجهای جوان آینده خود را در آینه والدین سالمند میبینند و وقتی در جامعه احترام به والدین کمرنگ شود زوجهای جوان تمایلی به فرزندآوری نخواهند داشت زیرا با خود میگویند که چرا باید وقت و عمر خود را به پای فرزندانی بریزند که در آینده رفتار مناسبیبا آنها نخواهند داشت. چرا باید جوانی خود را برای فرزندانی هزینه کنند که در سن کهولت آنها را به خانه سالمندان خواهند برد. عدم تحمل سالمندان چه والدین و چه دیگران محصول زندگی مدرن است. در نظامهای سنتی سالمندان چراغ خانه و مورد احترام بودند و ساختارهای زندگی به گونهای بود که افراد در کنار فرزندان خود زندگی میکردند و مفهومی به نام خانه سالمندان وجود نداشت. اقتضای طبیعی این نوع زندگی تشویق فرزندآوری بود تا در سن کهولت عصای دستشان باشند.
سالمندان در نظام سنتی به عنوان منبع علم، تجربه و معرفت تلقی میگردیدند و همین امر سبب میشد به صورت طبیعی احترام آنها محفوظ باشد اما در دوره مدرن بهواسطه مفهومی به نام پیشرفت این مرجعیت تجربی و معرفتی از بین رفته است. در نظام سنتی بهواسطه ثبات ساختارهای زندگی تجربه افراد سالخورده یک معرفت مفید تلقی میشده اما در ساختارهای مدرن که بر پایه پیشرفت بنا شدهاند تجربه افراد سالخورده آن ارزش و اعتبار سابق را ندارد و این خود سبب کمارزشی سالمندان در جامعه میگردد. در دوره مدرن قضیه بالعکس نظام سنتی است و جوانان و حتی کودکان از ساختارهای زندگی مدرن بهتر سر در میآورند لذا دیگر افراد سالمند همچون گذشته محل رجوع افراد نیستند. همین موضوع سبب میشود سالمندان به صورت عام و والدین به صورت خاص جایگاه خود را در جامعه از دست بدهند. این مسئله همان مسئله اختلاف نسلهاست که خاص مدرنیته است که ریشه در مفهوم پیشرفت و ترقی دارد.
این بخشی از یک نمونه مسئله اجتماعی بود که
توجه عمیق به آن درهم تنیدگی وجوه گوناگون مدرنیته را اثبات میکند. به هرحال با
دقت و تامل در مفاهیم و موضوعات مختلف زندگی مدرن میتوان به راحتی درهم تنیدگی
مسائل فرهنگی و اجتماعی با مسائل علمی و تکنولوژیک را درک نمود. درک این درهم
تنیدگی شدید عناصر مختلف زندگی مدرن خود به تنهایی کافی است تا نگاه گزینشی به غرب
را زیر سؤال برد. چگونه میتوان از تأثیر مبرهن و آشکار تکنولوژی در تغییر فرهنگ و
سبکزندگی چشم پوشید؟ چگونه میتوان بیمعنا شدن بسیاری از مفاهیم دینی همچون
قناعت را در سبکزندگی تکنولوژیک نادیده گرفت؟ چگونه میتوان توجه به همسایه را در
سبکزندگی آپارتمانی مدرن نهادینه کرد؟ آری امروز همین علم و تکنولوژی مدرن فرهنگ
و سبکزندگی ما را به مذبح برده است اما کو دیده بصیر؟
بنابراین تبیین یک مسئله خرد همچون کاهش فرزندآوری نشان میدهد که این مسئله تنها یک مسئله ساده و بسیط نیست بلکه یک مجموعه مسئله است که بررسی دقیق آن یک متفکر و تحلیلگر را به یک نظام درهم تنیده ای از مسائل میرساند. نگاه خرد به اینگونه مسائل اگر بسیار سطحی باشد، پاسخهای سطحی را ارائه میدهد اما حتی اگر دقیق و موشکافانه باشد نیز جز سردرگمی به همراه نخواهد داشت. آری، نگاه دقیق و موشکافانه اما خرد به مسائل با سردرگمی و یک نوع آشفتگی همراه است. دلیل این امر نیز آن است که انبوهی از عوامل مختلف و متنوع در یک موضوع و مسئله درگیرند که جمعبندی آنها با نگاه خرد و از درون غیر ممکن است. باید از بیرون و با نگاه کلان به این موضوعات نگاه کرد و این سؤالات خرد را در دل یک مجموعه کلان نگریست. هنگامی که نگرش کلان شکل گیرد این مسائل خرد نیز جای خود را در حیات بشری پیدا خواهند کرد.
بخشی از کتاب در دست چاپ « بینش تمدنی» اثر آقای علی باقری
- ۹۷/۰۵/۲۲